محل تبلیغات شما

رباعیاتی از خلو دخو


بالای   سرِ   محتضری   رفتم   باز

پرسیدمش  از  دلایل  عمرِ دراز

خندید که؛ عمرِ من دمی بیش نبود

در  آب  فکندند و  گرفتندم  باز

*     *     *

پنجاه ز عمرمان چه بیهوده گذشت!

بیهوده گذشت اگر چه آسوده گذشت

آسوده گذشت و نوبت پیری شد

پیری که رسید، دامن آلوده گذشت!

*     *     *

عمری به هوای خویش و تن، سر کردی

باید به خدای خویشتن برگردی

یک عمر ز بیش و کم، شکمباره شدی!

یک دم چه شود که بی شکم، برگردی

*     *     *

چون عمر شود کمی فزون از هفتاد

در کالبدم چه نقص هایی افتاد؟!

من در پی مرگ و او گریزان از من

اینگونه سخن رسد به پایان، استاد

*     *     *

هر روز که می رود نمی گردد، باز

اینگونه تمام می شود عمرِ دراز

تنها چیزی که بعد از آن می ماند

احساس ندامت است، با سوز و گداز

*     *     *

97/09/20 مرتکب شدم

#رضا_زمانیان_قوژدی

#خَلُو_دِخُو

@jnbkhndg

رباعیاتی از خلو دخو

هرچه از دوست رسد ...مراقب باش

کامــــــــــرانی

*     ,گذشت ,عمرِ ,  ,بیش ,رباعیاتی ,رباعیاتی از ,بیهوده گذشت ,از خلو ,از مناینگونه ,مناینگونه سخن

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

perroresde cherepoper پایگاه تخصصی تناسب اندام و آموزش مطالب روانشناسی تور ارمنستان آموزش تجارت الکترونیک I.R.A.N موسسه حقوقی عدل فردوسی speedyingameny mocorfemo پایگاه اطلاع رسانی دفتر رهبری نقشه برداری